جلو مادرم سوسکه رو با دمپایی له کردم دل و قلوه اش ریخته رو زمین … مادرم میگه:یعنی الان مرد ؟ پَــــ نَ پَــــ این ترمیناتوره الان خودش رو جمع میکنه به ما حمله میکنه!!!
جلو مادرم سوسکه رو با دمپایی له کردم دل و قلوه اش ریخته رو زمین … مادرم میگه:یعنی الان مرد ؟ پَــــ نَ پَــــ این ترمیناتوره الان خودش رو جمع میکنه به ما حمله میکنه!!!